سریال «سرزمین مادری» از خیلی جهات ویژگیهای خاص خودش را دارد، بهطور مثال ماجراهایی که برای این سریال در حوزه پخش پیش آمد، آنقدر پیچیده است که خودش بهتنهایی بیشباهت به قصه و داستان یک سریال پرتعلیق نیست.
به گزارش روابط عمومی رسانه ملی، مجموعهای که بهعنوان یکی از پربازیگرترین مجموعههای تاریخ سریالسازی کشور، جذابیتهای زیادی برای مخاطبان و بینندگان این سریال به همراه آورده است اما نکته مغفول در پس تماشای چنین سریالی، شاید غفلت از دستهای پشت پردهای باشد که سبب آن همه گرفتاری برای کشور و ملت ایران شدهاند و خوشبختانه در این سریال به میزان زیادی به معلولهای این اتفاقات پرداخته شده است. اما علتالعلل چنین اتفاقات و علتهایی که بهعنوان ریشههای یک جریان نفوذ عمدتا انگلیسی و در ادامه در یک خط نفوذ آمریکایی توانسته مسبب این آشفتگیها باشد، خیلی مهم است که نباید بهراحتی از آن گذشت. در مجموعه یادداشتهایی که بهمرور چاپ میشود، تلاش کردهایم به برخی علتها یا عاملان این خط خزنده ظاهرا بیخزان بپردازیم. در این شماره به معرفی ادوارد براون که در واقعه مشروطه، مدیریت سیدحسن تقیزاده، اداره کمیته برلین و... با او بوده، پرداختهایم.
ادوارد براون و ماموریت اصلی او
ادوارد براون بهعنوان فردی که سالها در ایران زیسته و ظاهرا خدماتی به این کشور کرده، مورد توجه بوده است؛ به گونهای که به پاس این خدمات یکی از خیابانهای شهر تهران در بالاتر از میدان انقلاب اسلامی و ابتدای خیابان کارگر شمالی، به نام او سند خورده است. او بهدلیل آثار و بهخصوص کتابهایی که نوشته، تا حدود زیادی فرد شناختهشدهای برای عموم مردم است؛ فردی انگلیسی که متولد ۱۸۶۲ است و در سال ۱۸۸۲ در رشته پزشکی درس میخوانده است. استاد قاسم تبریزی، پژوهشگر تاریخ معاصر ایران اما نظرات متفاوتی نسبت به براون دارد و میگوید: براون در ظاهر به ایران و شرق علاقه داشت و شیفته این فرهنگ بود و این همان چیزی است که تلاش کردهاند در ایران براون را به آن صفت معرفی کنند اما در باطن و چیزی که ما برداشت میکنیم، این فرد بهعنوان یک مستشرق نامی عنصر مناسبی بود تا در عرصه جاسوسی و منافع انگلیس حرکت کند.
البته به لحاظ فردی ذوق و شوق زیادی برای کارهایش داشت و مشهور است که به هفت زبان مسلط بوده است. ادوارد براون از جوانی بیشتر انرژی و وقتش را عموما روی مسأله شناخت شرق و خصوصا اسلام گذاشت و بهطور خاص به مذهب شیعه توجه کرد و در نهایت عرصه فعالیت خود را ایران قرار داد. مأموریت براون بیشتر تقویت و گسترش حیطه فعالیت بابیها در ایران و ارتباط و ساماندهی افرادی چون محمدعلی تربیت، سیدحسن تقیزاده و برخی جریانات فکری آن دوره است. افرادی که ظاهرا در طبقه نخبگان هستند و قرار است کاری برای کشور خودشان انجام دهند اما عملکرد آنان چیزی خلاف خدمت است و متاسفانه خط خیانت را پی گرفتهاند.
انتخاب افراد نخبه از سوی استعمار
در مجموع چهار فراز مهم زندگی ادوارد براون و نقشهای عمده او عبارتند از: نقش او در مشروطیت؛ که در واقعه مشروطه، مدیریت سید حسن تقیزاده، اداره کمیته برلین و ... با ادوارد براون است. مورد بعدی نقش او در گسترش و رشد بابیگری، بهاییگری یا ازلیگری یا همان جریان استعماری است که از اهمیت خاصی برای او و اربابانش برخوردار بوده است. مسأله بعدی نقش این فرد در عرصه تحریف تاریخ در آثاری با عنوان تاریخ ادبیات ایران یا تاریخ معاصر ایران که توسط او تهیه و نشر یافته قابل بررسی است. نقش دیگر او در انگلستان و فعالیت در گسترش عرصه ایرانشناسی با توجه به تحولات بعد از مشروطه است که در جای خود مهم و در ماموریت او قابل توجه است. ضمن این که ادوارد براون با توان فکری و علمیکه در ادبیات، تاریخ و فرهنگ ایرانی داشت در جذب نخبگان و مدیریت آنان تاثیر بالایی داشت و حتی در جذب رهبران بهائیت، ازلیها یا بابیها نقشآفرین و موثر بود. علاوه بر آن او اهل قلم بود و آثاری را از خود به جا گذاشت که قابل توجه و از جهت شناخت ماموران خارجی در ایران قابل تامل است. جالب است بدانیم او ایران را کاملا گشته بود و میشناخت و در همین ارتباط کتابی به نام «یک سال در میان ایرانیان» نگاشته است.
براون برای تحقق ماموریت و انجام اموری که مورد نظر داشته است به مدت یک سال با پای پیاده یا سوار بر قاطر از این شهر به آن شهر و از این ده به آن ده تردد میکرد، البته قبل و بعد از آن نیز رفتوآمدهایی داشت و حضورش در ایران محدود به آن یک سال نیست ولی نشان از این دارد که به خوبی توانسته در میان همه کارهایی که انجام داده، به گونهای بنویسد و فعالیت کند که در دوره پهلوی و در ایران به عنوان یک فرد خدمتگذار و ایران دوست شناخته و معرفی شده است. غرب برای تمشیت امور جاسوسی یا استعماری خود به دنبال افراد بااستعداد و نابغه میگردد که توان بالایی داشته باشند و بتوانند افراد تحت نظرشان را که بر خلاف نام و عنوانی که دارند در درجهای از غفلت و کمهوشی ملی و میهنی قرار میگیرند، مدیریت کنند و ادوارد براون چنین ویژگیهایی داشت.
براون و آموزش به حسینعلیبهاء
آن گونه که در اسناد و پژوهشهای تاریخ معاصر ایران نقل شده، ادوارد براون در سال ۱۸۸۷ از طرف دانشگاه کمبریج انگلیس عازم ایران میشود. او در یک سالی که در بین ایرانیها بود؛ خاطراتش را ثبت کرده و چنین کاری یعنی ثبت منظم و دقیق خاطراتش نشان میدهد با هدفی روشن و مشخص به ایران آمده است. وقتی هم به ایران میآید از بابیها حمایت میکند و در واقع یکی از اهدافش در اینجا همان ترویج بابیت و بهائیت بوده است. چون در فرهنگ خاوران از فرقهها تمجید میکنند، ادوارد براون بابیت و بهائیت را بهعنوان یک فرقه دینی مطرح میکند و موفق میشود به دو شخصیت مورد اعتماد دو طایفه نزدیک شود و از این طریق به اسناد غیر منتشره پنهانی دست پیدا کند. چیزی که بعدا و در تحقیقات خود درباره این فرقه نیز به آن استناد میکند.
این فرد در زمانی که در ایران است، با حمایت انگلیسها، سفری به عکا دارد؛ ضمن این که حسینعلیبهاء به فلسطین (عکا) و یحیای صبح ازل به قبرس میروند. ادوارد براون با سفر به عکا، ۱۶روز با حسینعلیبهاء صحبت میکند. البته تاکنون هیچ متنی از این دیدارها منتشر نشده؛ درباره این ۱۸ روز نکتهای مطرح شده است اما برداشت ما این است که ادوارد براون برای آموزش به حسینعلیبهاء به عکا رفته است. بعد به قبرس میرود و ۱۵ روز با یحیی صبح ازل گفتوگو میکند. درباره این دیدارها نیز اطلاعی نداریم. اینکه فقط با این دو شخص دیدار داشته است یا مجموعهای از بابیها و ازلیها
اطلاعی نداریم.
نمادی که براون و امثال او ساختهاند
براون بعد از سفر به عکا به انگلستان برمیگردد و در کمبریج زبان پارسی تدریس میکند. او یک دوره ادبیات ایران را از گذشته تا دورانی که خودش فعال بود، مینویسد و طرفه آن که در مجموعه کتاب سه جلدی خود که دو بار ترجمه شده است، معمولا به علمای مسلمان مثل علامهمجلسی تعرض میکند، این در حالی است که همین شخص از خیام تجلیل میکند. البته این کار یکی از شگردهای غربیها بود زیرا خیلی از کشورها ایران را با خیام میشناسند. دیوان خیام در سال ۱۳۵۴ در ایران به ۲۰ زبان و در قطع رحلی ترجمه و توسط وزارت فرهنگ و هنر (در دوران ریاست پهلبد) منتشر و توزیع شد. به خاطر ابتذال اشعار خیام بیش از ۲۰ متن تصحیحشده دیوان خیام وجود دارد که یکی از آنها را صادق هدایت و دیگری را فروغی تصحیح کرده بود.
برخی میگویند این همان خیام ریاضیدان و فیلسوف است که به یأس فلسفی رسیده است. تحلیل دومی نیز هست که میگوید او آدمیشرابخوار و عیاش بود، ولی ریاضیدان و دانشمند هم بود. علامه جعفری و مرحوم سید محمدمحیط طباطبایی تحلیل سومی دارند و میگویند بین این دو تشابه اسمی است و ما در یک زمان دو خیام داریم و در حقیقت عمر خیامِ شاعر غیر از عمر خیامِ فیلسوف است. تحلیلی نیز در مقدمه دیوان خیام وجود دارد که اشاره میکند برخی اشعار به این دیوان اضافه شده است. البته این تحلیل چهارم در نتیجه هیچ تفاوتی حاصل نمیکند و مطلب روشنی ارائه نمیدهد اما معمول این است که افراد آگاه و با انصاف و شناخت خیام را یک فیلسوف مسلمان، دانشمند و ریاضیدان معرفی میکنند. خب وقتی یک دانشمند و یک فیلسوف مسلمان، شرابخوار و عیاش و کلاش باشد، دیگر بقیه حسابشان روشن است. متاسفانه با چنین تفسیری که مستشرقین و ازجمله براون ارائه میدهد این شخص برای خیلی از امور به نحوی که آنان تفسیر کردهاند نماد میشود. در این میان نکته جالب این است که نقل میکنند ادوارد براون برای جاسوسهای انگلیس یا آنگونه که مطرح میکنند برای دانشجویان بخش ایرانشناسی (که با اهداف استعماری جذب میشدند) ادبیات فارسی تدریس میکرده است. تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل!
محمد دشتی - نویسنده و پژوهشگر