چه در سینما و چه در تلویزیون همیشه نوک پیکان انتقاد به آثار نمایشی به سمت فیلمنامه است! این که مثلا فیلمنامهها تکراری است یا حتی قصهها به پایان رسیده است. در اینسو اما برخی مدام فریاد میزدند ادبیات داستانی! چرا سراغ ادبیات داستانی یا حتی کهن الگوهای ادبی خودمان نمیروید!
جام جم نوشت:حسن فتحی این کار را کرد. در سریال میوه ممنوعه او داستان شیخ صنعان را در فضای قصهای تازه و امروزی بازسازی کرد و خیلی هم خوب جواب داد. سریال با استقبال خوب مخاطبان مواجه شد. اکنون سریال «تنهایی لیلا» هم فارغ از ضعف و قوت اثر به نوعی بازسازی قصه میرداماد و داستان عشق دختر پادشاه نسبت به اوست.
قهر سینما با ادبیات داستانی
واقعیت این است که نسبت بین سینما و ادبیات داستانی آنقدر عمیق و نزدیک است که اگربخش مهمی از ضعفهای سینمای ایران را به کاستیهای موجود در ادبیات داستانی نسبت بدهیم، گزافه نگفتهایم. متاسفانه سینما و تلویزیون ما آنطور که شایسته است از ظرفیتهای ادبیات داستانی در خلق آثار نمایشی استفاده نکرده است. برخی معتقدند ادبیات داستانی ما از سرمایه و توان کافی برای بهرهبرداری سینمایی برخوردار نیست یا مدیوم سینما بهواسطه ماهیت و کارکردهای خاص خود نمیتواند در بازنمایی بصری موفق باشد. درحالی که در همین کشورما تعداد مهمی از آثار سینمایی که مورد توجه مخاطبان و منتقدان قرار گرفته و درجشنوارههای مختلف نیز درخشیدهاند محصول تلفیق ادبیات و سینما و بهاصطلاح آثار اقتباسی بوده است. در حال حاضر در ادبیات داستانی معاصر ظرفیتهای بالقوه زیادی هست که به فعلیت نرسیده و اگر امکان لازم برای اقتباس سینمایی آنها صورت بگیرد، دستکم میتوان شاهد خلق چند اثر سینمایی یا تلهفیلمهای جذاب و ارزشمندی بود که به اعتلای فیلمسازی و در نهایت جذب و رضایت مخاطبان کمک زیادی میکند. سالهاست وقتی درباره آسیبشناسی سینمایی ایران صحبت به میان میآید، مدام از فقدان قصههای خوب و فیلمنامههای ارزشمند یاد میشود در حالی که از ظرفیتهای تازه و پتانسیلهایی که در ادبیات داستانی ما وجود دارد، استفادهای نشده است.
حتی اگر نگاهی تجربهگرایانه به این مقوله داشته باشیم و با رویکردی آزمون و خطایی به آن بنگریم، بازهم این یک ضرورت مهم برای سینما و ادبیات داستانی ماست که تعامل بیشتری با هم داشته باشند. قرار نیست همه آثار ادبی که ظرفیت سینمایی یا سریالسازی دارند به یک فیلم یا تلهفیلم خوب یا سریالی ماندگار بدل شوند. اگر در طول سال حتی پنج اثر اقتباسی هم توفیق این کار را بیابند، میتوان به اعتلا و رشد تدریجی این مقوله امیدوار بود و فضایی خلق کرد تا نویسندگان و کارگردانها تشویق شوند سراغ مقوله اقتباس ادبی در سینما بروند.
بومیکردن ادبیات جهان
فرآیند اقتباس فقط به آثار نمایشی داخلی ختم نمیشود اگرچه آثار بومی از اولویت بیشتری برای اقتباس سینمایی برخوردارند. با این حال یکی از مهمترین اقداماتی که در این زمینه میتوان انجام داد، بومیکردن آثار ادبی خوب جهان است. قرار نیست کل فرآیند اقتباس از تولیدات داخلی صورت بگیرد؛ بدیهی است بخشی از این فرآیند به آثار ادبی مهم کشورهای دیگر برمیگردد که اگر قابلیت بومیسازی آن در کشور فعال شده و بتواند دست به این کار بزند بخش دیگری از نیاز سینمای ایران به فیلمنامههای خوب برآورده میشود.
تبدیل قهرمانها یا شخصیتهای تاریخی یا مثلا بخشی از سرگذشت یا حادثهای که برای فلان شخصیت معروف در تاریخ و ادبیات ما رخ داده به قصهای امروزی فارغ از وجوه دراماتیک و کارکردهای سرگرمکننده آن میتواند به آشنایی مردم با بسیاری از این شخصیتها و اتفاقات زندگی آنها کمک کند. بویژه نسل جوانی که ممکن است اطلاعات کمتری درباره مفاخر تاریخی خود داشته باشد. از سوی دیگر اینگونه اقتباسهای آزاد میتواند بخشی از ارزشهای ارزشمند فرهنگی گذشته را نیز در قالب الگوهای امروزی بازتولید کرده و موجب صیانت از آنها شود.
جالب است چه در قصه شیخ صنعان که عاشق شدن در پیری و چه در تنهایی لیلا که عشق دختری متمول به پسری فقیر، اما سالم را به نمایش میگذارد شاهد هستیم که قصه شاید قصه کهنهای باشد، اما آن تجربه و موقعیت هنوز هم به عنوان یک تجربه بشری قابل درک و تکرار است هنوز هم جذابیت و شیرینیهای خود را دارد. برخی از این کهن الگوهای ادبی اصلا به همین دلیل الگو شدند که در همه زمانها و مکانها قابل تعمیم و تفسیر هستند و امروز که قوت غالب عالم هنر تصویر است، چه چیز بهتر از این که آنها را در این قالب بازتولید و بازسازی کنیم. کافی است با این نگاه سراغ متون ادبی خود رفته و از دل آن قصههایی را بیرون بکشیم که قابلیت و ظرفیت نمایشی داشته و میتوان آنها را با زبان امروزی بازتعریف کرد. شاید همین ادبیات خودمان، همین قصههایی که مردم در طول تاریخ و در زندگی عملی آنها را سینه به سینه نقل و با آنها زندگی کردهاند، بتوانند ضعف فیلمنامه در سینما و تلویزیون ما را پر کنند